قلب شب، تاريك و چشم ماه، روشن . . .
كنار پنجره ی دل، تنها نشسته ام و
از سوز سرماى تنهايى، قلم در دست هايم به رقص درآمده . . .
يك دنيا حرف است برای نوشتن ولی كو رَمق . . .
با تهديد دلم چه كنم كه نفس نفس زنان ندا می دهد ،
يا بنويس يا تحمّل كن بی قراريم را . . .
ای كـاش !!!
ای كاش می شد نوشت و مچاله كرد و دورانداخت ،
حسرت وصف ناشدنی لحظه های ازدست رفته را . . .
سهم قلمم جز سكوت چيزی نبود . . .
به اجبار خواستم شروع كنم به نوشتن ،
ولی باران چشم هايم پيش دستی كرد و
به روی گونه هايم نوشت آنچه را بايد می نوشت . . .
زيباست نه ؟؟؟
قطره هايی پر از حرف، پراز گلايه، لبريز از شكوه وعظمت لحظه های با تو بودن . . .
هيچ قلم و دستی نمی توانست به اين آراستگی ، صفحات دفتر دلم را بيارايد . . .
كمی آرام شدم . . !
گويی عطش دل، تشنه ی همين چند قطره باران بود . . .
اين آرامش چند ثانيه ای را مديون توام چشم های بارانی !!!
صدای در می آيد . . .
كيست كه حلقه بر در مى زند صدايش آشناست . . .
آری آشنای هميشگی من است . . .
غــــم . . .
سلام بر تو ای يار ديرينه ی من . . .
چه شده كه اين روزها دمادم به سراغ قلب بغض آلود من می آيی ؟؟؟
سينه ی كسی جز من گنجايش وسعت تو را ندارد ؟؟؟
دوستت دارم نه فقط به خاطر وفايت كه هر لحظه به پيشم می آيی ؛
بلكه به اين خاطر كه تنها يادگار لحظه های خوش گذشته امی . . .
لحظه هايی پر از شور و اشتياق ،لبريز از رنگ آبی عـشق ،
لبالب از شادی های بی ريا و انتظار برای نقش بستن غنچه لبخند بر لبان او . . .
انتخابت عاليست . . .
جايی بهتر از اينجا برايت وجود ندارد همدم من . . .
تنها نيستی نترس . . .
دو قدم آن طرف تر چيزيست كه تو را با من آشنا كرد . . .
عــــشق . . .
در عجبم . . .
نمی دانم چرا دلی كه بزرگی تو را نيز كنار وسعت نانوشتنی عشق جا داده است ؛
اينقدر از تنگی می نالد . . .
ماجرا تكراریست . . .
باز هم همان طوفان بی انصاف . . .
طوفانی كه شبانه در كمين تنها شدنم می نشيند تا گريزان بيايد و
خرابه های دلم را به آوار بكشاند . . .
در تكاپوی يافتن پناهگاهم ولی جايی نيست ؛
اگر هم هست می گويند سهم تو نيست ، شايد سندش به نام ديگریست . . .
ناچار گوشه كناری می یابم و بر تنهايى خود سكوت می كنم . . .
كی صبح می شود ؟؟؟
زمان در خواب است و انتظار بی پايان . . .
ديدن صبح برایم رويايی بيش نيست . . .
خورشيدی كه وجودش غربت يخ زده ام را آب می كرد ،
ديرگاهيست كه ديگر بر تاريكيم طلوع نمی كند . . .
شايد اين طوفان ها عاقبت به تصوير محو زندگيم پايان ببخشند ،
ولی در انتظار صبح می مانم ؛
امــيد زيبــاست !!!
4279 بازدید
2 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
14 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian